آغوش پنهان
آغوش پنهان

آغوش پنهان

از اینکه به اتاقم بیایى و در را باز کنى هراسى ندارم فقط قبل از آمدنت تماس بگیر شاید کمى پیر شده باشم...

دلم به حال "ما" میسوزد که "من و تو" خیلى وقت است تنهایش گذاشتیم.

دراز میکشم خیره میشوم به سقف اشکهایم میچکند سر میخورند و میروند به جایى که تو همیشه مى بوسیدى...

مرا کجا صدقه کرده اى که هروز بلاى بى تو نبودن سرم مى آید؟

نبودت چه فصلى از سال است که روزها و شب ها انقد طولانى شده؟