آغوش پنهان
آغوش پنهان

آغوش پنهان

کلمات هم بازیچه من و تو شده اند! "من براى تو مینویسم" اما تو براى او میخوانى...

در خیال دیگرى میرفتى؛و من چه عاشقانه کاسه آب پشتت میریزم...

مانند هیزم هاى مصنوعى شومینه "میسوزم" و پایان ندارد این درد من!

چشمانم را به نابینایى میفروشم،تا کسى را که دوست دارم با کس دیگر نبینم

حالم حال گرگى است که خداوند توبه اش را پذیرفته ولى مردم میگویند: توبه گرگ مرگ است!